28
بآبآґ هفتـﮧ ے پیش برگشت مسکو
بهش گفتـﮧ بودґ یه بستـﮧ گز بیآره کـﮧ بدґ بـﮧ مدیرموטּ
یـﮧ وقت فکر نکنیـטּ میخوآґ پاچـﮧ خوآرے کنم ـآ !
نـﮧ اصلا :))
مآمآטּ و دآدآشم هم امروز صب رسیدטּ
بآبآبزرگم حآلش خیلی بد شده
بدتر از قبل :(
{ خیلے حرف واس ِ نوشتـטּ دآشتم...ولے نمیدونم چرآ یادم نمیآد } p:
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
{ بآ گوگل کروم بآز شود }