13
میخوآستیم بریم تنگـــﮧ واشــے
از هموטּ وقتــے ڪه بیدآر شدم یڪم دلم درد میکرد
فڪ ڪردم شآید بخاطر صبحونـــﮧ نخوردنمـــﮧ
رفتیم تو رآه شیر کآکآئو با ڪیڪ گرفتم خوردم
هیچ تغییرے نکرد
راهم طولانــے بود، این دِل من یه دفعـــﮧ بَد درد میگرفت
جورے ڪه به داییم گفتم اگه اونجآ ماشیـטּ هست مـטּ برمیگردم خونـــﮧ
داییم گفت جلوتر از این امداد جاده هآ هست میریم اونجآ
رسیدیم و رفتیم از مَرده دارو خوآستم
گفت چوטּ دڪتر نیست نمیتونم دآرو بدم
برگشتیم تو مینــے بوس ڪه یڪــے از دُخــے ـآ گفت مـטּ قرص ِ معده دارم
قرص رو خوردم و رآه افتآدیم
یڪم بعدش بهتر شد معده م
خُلاصه رسیدیم
موقع ِ رد شدטּ از تنگـــﮧ دآییم گفت اگه آب سرده نمیتونــے بیآے واست اسب بگیرم؟
منم ڪه از اسب میترسم
گفتم نـــﮧ تحمل میکنم
رفتم تو آب
با هر قدم نفسم میگرفت
به غلط ڪردטּ اُفتاده بودم :))
گفتم دایــے همون اسب بگیر
ببیـטּ دیگـــﮧ چقدر آب سرد بود ڪه مـטּ حاظر شدم سوار ِ اسب شم :s
با یڪــے از دوستآم نشسته بودیم رو اسبـــﮧ
مـטּ هــے سُر میخوردم یه ورے میشدم
فڪ میڪردم دوستم ڪج میشه منم ڪج میشم
هــے میگفتم زهره درس بشیـטּ
زهره تڪوטּ نخور آخر مَرده گفت بآبآ اوטּ درس نشسته، تو صآف بشیـטּ
رسیدیم اونور ِ تنگه و منتظر ِ بقیه شدیم ڪه بیآטּ
اونآ هم اومدטּ و رفتیم یـــﮧ جآ نشستیم و نهآر خوردیم
سآعت چهآر هم بسآط رو جمع کردیم ڪه برگردیم
برگشتنــے هم دوبآره ما اسب گرفتیم
همون اسبـــﮧ هم بود
اسمشم امپراطور بود
دیگه خُلاصه ساعت یازده رسیدیم خونـــﮧ و مـטּ عیـטּ ِ بیهوشآ اُفتادم خوآبیدم
{ بآ گوگل کروم بآز شود }